loading...
یه دختر تنها
لایو بازدید : 2 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.
همه‌ اوضاع رابهم ریخته بود.وقتی پدرواردشد،مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدرکه خستگی داشت، شلاق را برداشت
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. "وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله"

مرحوم حاج اسماعیل دولابی



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 35
  • بازدید سال : 39
  • بازدید کلی : 313